حلما خانمحلما خانم، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 39 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
مامان نفیسهمامان نفیسه، تا این لحظه: 35 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

حلما بهانه ی زندگی ما...

روزهای آخر

روزهای آخریه که فقط مال خودمی... اینقدر استرس دارم که خدا میدونه...حلما جونم چند روز دیگه تحمل کن...میدونم جات تنگ شده ولی تحمل کن...مواظب خودت باش...خداجونم مواظب جوجم باش❤
30 ارديبهشت 1394

شمارش معکوس...

۳۸هفته گذشت آخرین روزهایی که من میزبان تو دختر کوچولوم هستم و خوشحالم لیاقت داشتن تو رو دارم.باور کن تو این روزها هیچی بجز سلامتیت برام مهم نیست از خدا میخوام کمکم کنه این چند روز هم به سلامتی تموم بشه و تو بغلم بگیرمت.. خیلی خسته شدم با اینکه خیلی شکمم بزرگ نشده ولی شبا به سختی میتونم بخوابم ۲۲کیلو وزن اضافه کردم خیلی زود خسته میشم و بیشتر دراز می کشم ...تکون هات محکم تر و گاهی دردناکه اما شیرین و دوست داشتنی... هم از زایمان میترسم هم از سلامتیت...نگرانم...نمیدونم چی بگم همه چی رو می سپرم دست خدا ٬خودش داده خودشم حتما حفظت میکنه... حدود ده روز پیش با بابایی رفتیم آتلیه و چند تا عکس گرفتیم آخرین عکسهای به ظاهر دو نفره...هنوز وقت نکر...
29 ارديبهشت 1394

روز پدر

یه مرد حتی اگه چهار تا استخون پوسیده هم باشه ... گاهی میشه تکیه گاهت , گاهی سایه سرت , گاه انگیزه زندگیت , ممکنه بشه همه وجودت . اصلا مگه میشه بدون مرد زندگی کرد ؟!!! مگه میشه پدر نداشت ؟! قید برادر رو زد ؟! بدون عشق زندگی کرد ؟!!! فقط کافیه یه مرد , مرد باشه ... میشی بیخیال دنیا , اصلا اون میشه همه ی دنیات !!!! مرد موهاش بلند نیست که توی بی کسی کوتاهش کنه و اینجوری لج کنه با همه دنیا ! مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت... زنگ بزنه به دوستش و گریه کنه و خالی بشه ! مرد حتی درداشو اشک که نه.. یه اخم خشن میکنه و میچسبونه به پیشونیش ! یه وقتایی .. یه جاهایی .. به یه کسایی باید گفت :َ “میم &hell...
12 ارديبهشت 1394

جشن سیسمونی

یکی یه دونم بالاخره انتظار به سر رسید و وسایلت آماده شد اول اردیبهشت بود که رفتیم موکت و پرده اتاقت رو سفارش دادیم فرداش هم سرویس خوابت رو آوردن خیلی خوشگل شده درسته یه کم دیر آماده شد ولی همونی شد که میخواستم  با بابایی و خاله فاطمه و فاطیما جون اتاقت رو چیدیم بخاطر کوچیکی اتاق خیلی قدرت مانور نداشتیم واتاقت خیلی شلوغ شد ولی در کل خوب بود... روز پنج شنبه سوم اردیبهشت هم که مصادف بود با شب لیلة الرغائب یه جشن کوچیک و خودمونی برات گرفتیم روز خیلی خوبی بود خیلی خوش گذشت... اینم از عکسای اتاقت
12 ارديبهشت 1394

روز مادر

بچه عجیب ترین موجود دنیاست ،    می آید ،  مادرت میکند ،  عاشقت میکند ،  رنجی ابدی را در وجودت میکارد .  تا آخرین لحظه عمر عاشق نگهت میدارد  و تمام ...! بگمانم مادر بودن یک نوع دیوانگی ست ؛  وقتی مادر میشوی ،  رنجی ابدی بسراغت می آید؛    رنجی نشات گرفته از عشق ... مادر که می شوی ،  میخواهی جهان را برای فرزندت آرام کنی . میخواهی بهترین ها را از آن او کنی .  وقتی می خزد ، چهاردست و پا میرود، راه میرود و می دود ،  تو فقط تماشایش میکنی و قلبت برایش تند می تپد ... از دردش نفست میگیرد .  روحت از بیماری اش زخم می شود .  مادر که می ...
12 ارديبهشت 1394
1